ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 |
نفس های 89 ه و این شاید آخرین پست .
89 میگم مرسی که تو سال من بودی و غمگینم که 12 ساله دیگه باید صبر کنم تا تو بار دیگر برای من تکرار شوی...و برای 90 می نویسم که من از سخت پوستانم.
یک سال گذشت... بالا و پایین زیاد داشت ولی در کل ساله خوبی بود برای من..... همیشه هر جا اگه قرار بوده که آرزویی بکنم برای کسی آرزو می کردم که سال دیگه همون موقع اگه برگشت و پشت سرشو نگاه کرد، از عمری که گذرونده خوشحال و راضی باشه.....حالا من....امروز...اینجا...همین دقیقه به سالی که گذروندم نگاه می کنم، با رضایت کامل میگم که خوب بود، پربار بود و می تونست بهتر از این هم باشه، لحظه های درد داشت، غم داشت، مزخرف داشت، در کنار همه کینه ها و دروغ ها و ..... خوبی و مهربونی و حل شدن خیلی از مشکلات بود، کار مورد علاقه مو پیدا کردم و به طمع یک بیسکویت هم رفتیم دانشگاه، دوستای قدیمی مو دیدم و شروع کردم به تغییرات اساسی که باید در طول زندگیم انجامش بدم که به قله برسم، و وقتی آینده مو نگاه می کنم و هدفمو دوباره بررسی می کنم ، یه راه دراز و سخت و می بینم ولی من به هدفم می رسم، سخته، دل بریدن ها و سختیها و جان کندن ها دارد ..... ولی دست یافتنیه......
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بیخیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهنپارهی برقی است یا نه؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی میشود یا نه؟
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟
قرار بود چندتا عضو جدید بگیره شرکتمون، موقع طراحی فرم ها به رنیس شرکتمون گفتم برای قسمتی که باید تاریخ تولدشون رو بنویسن بهتره که به این صورت نوشته بشه روز ماه سال، حضرت آقا قبول نکردند و تشخیص دادن که این گونه نوشته بشه --/--/--، من گفتم اینا متوجه منظور نمیشااااااااا، حرف منو قبول نکرد و گفت میشن..... روز ثبت نام یکی از مراجعین که اتفاقن معلم هم بود این جای خالی رو خیلی باحال پرکرده بود..... به این صورت 7-/5-/13 یعنی فقط سال تولدشو توی جاهای خالی خوشگل خوشگل نوشته بود.........
خب...
خاطرات" وقتی من دانشجو بودم" دوباره شروع شد، کلی حرف دارم ولی فعلن وقتی ندارم که بنویسم، استادا همه تازه کار، جو گیر، سرسخت، تازه خانم ترشیده هه هنوز نیومده هر جلسه از مون امتحان می گیره.
متنفرم
از همه دوستام متنفرم/ هیچ کدومشون به درد هیچی نمی خورن/ هیچ کاری بلد نیستن/ وقتی میخوایشون نیستن/ کار دارن/ دوست پسرشون- دخترشون نمی زاره/باباشون خونه ست/ کلی کارای عقب افتاده دارن/ بعد ادعاشون کون خر رو پاره می کنه/ بدم میاد ازشون/ همشون باهام دوستن چون همیشه هستم/ همیشه چیزایی داشتم که اونا نداشتن/ همیشه ازشون دریغ نکردم/ همیشه تونستن مفت مفت استفاده کنن و مطمئن بودن هیچ وقت مجبور نمیشن جبران کنن/ چون همیشه همه چیز داشتم/ محتاج کسی نبودم-------------------------
از همه تون بدم میاد/ دیگه بهم زنگ نزنید/ جواب هیچ کسی رو نمی دم.